آیزاک آسیموف، یکی از بهترین و برجستهترین نویسندگان پرکار داستانهای علمی - تخیلی در 2 ژانویه ۱۹۲۰ در شهر پتروچی شوروی سابق به دنیا آمد. او فرزند یودا و آنا آسیموف بود که در سال ۱۹۲۳ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند و خود در سال ۱۹۲۸ تبعه آمریکا شد. او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. چند کلاس را با هم خواند و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. با داستان علمی - تخیلی از طریق مجلاتی که در مغازه پدرش بود آشنا شد و خود در ۱۸ سالگی نخستین داستانی را به نام "گشتی در حوالی سیارک وستا" نوشت که د ...
آیزاک آسیموف، یکی از بهترین و برجستهترین نویسندگان پركار داستانهای علمی - تخیلی در 2 ژانویه ۱۹۲۰ در شهر پتروچی شوروی سابق به دنیا آمد. او فرزند یودا و آنا آسیموف بود که در سال ۱۹۲۳ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت کردند و خود در سال ۱۹۲۸ تبعه آمریکا شد.
او از ابتدا نبوغ خود را در آموختن نشان داد. چند کلاس را با هم خواند و در ۱۵ سالگی دیپلم گرفت. با داستان علمی - تخیلی از طریق مجلاتی که در مغازه پدرش بود آشنا شد و خود در ۱۸ سالگی نخستین داستانی را به نام "گشتی در حوالی سیارک وستا" نوشت که در شماره اکتبر ۱۹۳۸مجله داستان های حیرتآور چاپ شد.
سه سال بعد، داستان دیگری با عنوان "شبانگاه" به مجله داستان علمی - تخیلی حیرتآور فروخت که در آن زمان برترین مجله در این عرصه بود. آسیموف در سالهای ۱۹۳۹، 1941 و 1948 به ترتیب مدرک لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته زیست شیمی از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. در سال ۱۹۵۵ دانشیار زیست شیمی شد و در سال ۱۹۷۹به مقام استادی رسید. زندگی عادی آسیموف چنین بود که راس ساعت ۶ صبح بیدار شود و در ساعت 7:30 پشت ماشین تحریر خود بنشیند و تا ۱۰ شب کار کند. آسیموف در جلد نخست زندگینامه خود با عنوان "خاطرهای هنوز سرسبز" که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توضیح داده که چگونه نویسندهای وقت شناس شده است. پدر روسی الاصل او در بروکلین چند دکان شیرینی فروشی داشت که از ساعت ۶ صبح تا ۱ نیمه شب باز بودند.
آیزاک نوجوان هر صبح ساعت ۶ از خواب بر میخواست تا روزنامه پخش کند و هر بعد از ظهر به سرعت از مدرسه باز میگشت تا به پدرش کمک کند و اگر چند دقیقه دیر میکرد، با سرزنش پدرش مواجه می شد که بچه تنبلی است. پس از گذشت ۵۰ سال آسیموف در زندگینامهاش از این عادت چنین یاد میکند: "برای من مایه غرور است که هر چند ساعت شماطه داری دارم اما هیچ گاه آن را کوک نمیکنم و ساعت ۶ صبح خود از خواب بیدار میشوم، من هنوز به پدرم ثابت میکنم که آدم تنبلی نیستم." پرکاری آسیموف حیرت آور بود. او قریب به ۵۰۰ کتاب در دامنه وسیعی از موضوعات، از کتابهای کودکان گرفته تا کتابهای درسی دانشگاهی نوشت. بیشترین شهرت وی شاید به خاطر داستانهای علمی- تخیلی بود و نقش پیشتازانهای در بالا بردن داستانهای علمی - تخیلی از سطح مجلات بیژرفا به سطح فکری مربوط به جامعه شناسی و تاریخ و ریاضیات و علم داشت. آسیموف همچنین داستانهای اسرارآمیزی نیز نوشته است و کتابهایی در نقد مسائل فیزیک، شیمی، زیست شناسی، اخترشناسی، طنز، شکسپیر، کتاب مقدس و موضوعات زیاد دیگر تالیف کرده است. نخستین کتاب آسیموف یک داستان علمی - تخیلی به نام "سنگریزهای در آسمان" بود که در سال ۱۹۵۰ انتشار یافت. ۲۳۷ ماه یا تقریبا ۲۰ سال طول کشید تا وی صد کتاب بنویسد که تا اکتبر ۱۹۶۹ به طول انجامید.
صد کتاب بعدی، مرحله مهمی از زندگی او بود که در مارس ۱۹۷۹یعنی در عرض ۱۱۳ ماه یا در حدود 9 سال و نیم به آن رسید یعنی چیزی بیش از ۱۰ کتاب در سال. در دسامبر ۱۹۸۴، فقط پس از گذشت ۶۹ ماه یا کمتر از ۶ سال دیگر وی سیصدمین کتابش را نیز منتشر کرد. در سال ۱۹۸۴ در مصاحبهای گفت: "نوشتن بیش از پیش نشاط آور است. هر چه بیشتر مینویسم، نوشتن آسانتر میشود." داستانهای علمی - تخیلی آسیموف جایزههای متعددی برد از جمله ۵ جایزه "هوگو" که با انتخاب خوانندگان ارائه و سه جایزه "نیبولا" که از طرف نویسندگان علمی - تخیلی اعطا میشود.
تریلوژی یا داستانهای سه گانه او که داستان یک امپراطوری کهکشانی در آینده است و از کتابهای "بنیاد" (۱۹۵۱)، "بنیاد امپراطوری" (۱۹۵۲)، و "بنیاد دوم" (۱۹۵۳) تشکیل یافته است، جایزه هوگو سال 1966 را به عنوان بهترین مجموعه داستان علمی - تخیلی برای او به ارمغان آورد. در میان آثار او کتاب "رهنمود آسیموف به علم" یکی از بهترین کتابهایی است که درباره علم برای مردم عامه نوشته شده است.
"کناره بنیاد" که از سوی نیویورک تایمز در فهرست بهترین کتابهای پرفروش سال ۱۹۸۲ قرار داشت و به عنوان بهترین داستان علمی - تخیلی سال ۱۹۸۳ جایزه هوگو را برد كه دنباله داستانهای تریلوژی بنیاد بود. "بنیاد و زمین" (۱۹۸۶)، "در آمدی به بنیاد" (۱۹۸۸) و "پیشبرد بنیاد" (۱۹۸۹) جزو آخرین آثار او محسوب میشوند. در میان آثار علمی - تخیلی آسیموف کتابی با عنوان "من، روبات" (۱۹۵۰) وجود دارد که در آن سه قانون مشهور روباتیک را وضع کرد، قوانینی که بر روابط روباتها با صاحبان انسان شان حکمرانی میکند: "روبات نباید به انسان آسیب برساند، و نه با منفعل ماندن بگذارد که آسیبی به انسان برسد. روباتها باید از دستورات انسانها اطاعت کنند، مگر آنکه چنین عملی با قانون اول منافات داشته باشد. روباتها باید موجودیت خودشان را حفظ کنند، مگر اینکه این امر با دو قانون اول منافات داشته باشد."
او مقولات روبات و امپراطوری کهکشانی را در ۱۴ رمان تشریح کرد. آسیموف کتابهای علمی غیر تخیلی و مقالات زیادی درباره موضوعات گوناگونی نوشت و سرپرستی هیأت تحریریه مجله علمی - تخیلی آیزاک آسیموف که به نام خود او منتشر میشد را عهدهدار بود و نیز به مدت سی و سه سال به طور ماهیانه مقالهای برای مجله "داستانهای علمی - تخیلی و فانتزی" مینوشت، که بالغ بر ۴۰۰ مقاله شده بود. نوشتن بیش از ۱۰ کتاب در هر سال روال عادی زندگی آسیموف بود و این پرکاری را حتی پس از حمله قلبی در سال ۱۹۷۷ ادامه داد.
اگر چه آسیموف درباره سفرهای فضایی در دنیاهای ناشناخته و به مدت سالهای نوری بیشمار نوشت، ولی خودش از پرواز کردن با هواپیما اکراه داشت. بن بوا، ویراستار آثار او گفته است: "آیزاک میگوید دوست دارد در فضا و در پهنه آسمانها پرواز کند، اما فقط در تخیلش." آیزاک آسیموف، نویسنده توانا، اندیشمند و دانشمندی مردمی بیش از ۵۰۰ کتاب و مقالات و داستانهای کوتاه فراوان نوشت و پس از عمری خدمت به ارتقاء سطح علمی عام مردم در ۶ آوریل ۱۹۹۲در بیمارستان دانشگاه نیویورک در گذشت. او ۷۲ ساله بود و در جزیره مانهاتان در جنوب شرقی نیویورک میزیست.
علت مرگ او از کار افتادن قلب و کلیههایش بود. وی روزی در مصاحبهای اظهار کرد که از فکر کردن به مرگ و پایان زندگی هوشمندانهاش اندوهناک است اما یک چیز او را شاد نگه میدارد: "من نباید اندیشناک باشم زیرا مطلبی نبوده است که به فکرم راه یافته باشد و آن را بر کاغذ نیاورده باشم."